شیرین کاریهای سویلآی خانم (4) حبّهی سیر
سر ظهر، برای نهار مامانم چند تا دونه حبه سیر پوست کند تا توی ماست بریزه. سویلآی خانم طبق معمول که نسبت به همه چیز کنجکاوی نشون میده، یه حبه سیر برداشت و با خودش برد یه گوشهای و مشغول گاز زدن اون شد. با خودم گفتم تنده و نمیخورتش. بعد هم مامانم اون حبه سیر رو برداشت و داد به من تا عکسش رو یادگاری نگه دارم. منم اون حبه سیر رو گذاشتم روی میز کنار گوشیم تا ازش عکس بگیرم. عصر یادم افتاد و رفتم سراغش ولی اون حبه سیر رو پیدا نکردم. بعد از یه مدتی، مثلاً یک ربع نیم ساعتی که گذشت، سویلآی اومد نزدیک من تا بخوابونمش. همین جوری که توی بغلم بود یه آروغ...